راهیست راه عشـــق کـــه هیچش کـــــناره نیست
آن جـــا جــز آن کـــه جـان بسپارند چـاره نیست
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست...
یارم چو قدح به دست گیرد بازار بتان شکست گیرد
هر کس که بدید چشم او گفت کو محتسبی که مست گیرد
در بحر فتادهام چو ماهی تا یار مرا به شست گیرد
در پاش فتادهام به زاری آیا بود آن که دست گیرد
خرم دل آن که همچو حافظ جامی ز می الست گیرد
مست میخانه نبودم تو خرابم کردی
وقتی میای صدای پات ازهمه جاده هامیاد انگارنه ازی شهردورک ازهمه دنیامیاد
تاوقتی که دروامیشه لحظه ی دیدن میرسه هرچی ک جاده اس روزمین ب سینه من میرسه
هاااااااااااااااااااااااااااااای
ای ک تویی همه کسم بی تومیگیره نفسم اگه توروداشته باشم به هرچی میخوام میرسم
وقتی تونیستی قلبمو واسه کی تکراربکنم گل های خواب الوده روواسه کی بیداربکنم
دست کبوترای عشق واسه کی لونه بسازه مگه تن من میتونه بدون توزنده باشه
ای ک تویی همه کسم بی تومیگیره نفسم اگه توروداشته باشم به هرچی میخوام میرسم
زندگی راباختم .خانه ی غم ساختم بازخم عشق
زخم عشق رادرره عشقم فداکردم
زندگانی را ره عشقم رهاکردم
من مانده ام بایک دل سنگی که گوید هیچ چیز
رسم زندگی من ختم شد برهیچ چیزها
سعی ناکرده به جایی نرسی *** مزد اگر می طلبی طاعت استاد ببر
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
خارم ولی گلاب زمن می توان گرفت
از بس که بوی همدمی گل گرفته ام
دیشب گریخت آهوی صحرا پرست من // از روبه روی چشم تماشا پرست من
ای دشت های حادثه دیشب چه کرده اید // با آهوی رمیده ی صحرا پرست من
دیشب اگر نوازش آن موج ها نبود // ساکت نمی شد این دل دریا پرست من
ای عشق , با تبسم گلزخم ها بدوز // پیراهنی به قامت زیبا پرست من
یک بوسه ای دریغ زجام لبان خویش // سودا نکرد با سر سودا پرست من
تا دید بی شکیبی من را در آینه // آیینه را شکست, شکیبا پرست من
می خواستم که از شب زلفت سفر کنم // رخصت نداد این دل یلدا پرست من
می خوانم از برای تو لالایی سکوت // شیرین بخواب کودک لالاپرست من
ایهام حافظ
شاعرم, ولی جز برای تو, شعر گفتن نمی دانم.
قافیه های من همه در آغاز بیت می آیند, وزن و عروض از شعر من گریزانند.
آیا قامت موزون تو, چنین شعر مرا بی وزن کرده است؟
آیا ایهام حافظ به موی تو دست یافت؟
ملاحت مثنوی را با روی تو چکار؟
حماسه ی ذوالفقار چه شاهنامه ها که در غبار کارزار تو می رقصاند.
هر مفهومی که شاعران به ذوق می آرایند, حکایتی از بهشت روی توست.
مولانا:
ای نور دل و دیده و جانم چونی؟ *** وی آرزوی هر دو جهانم چونی؟
من بی لب لعل تو چنانم که مپرس***تو بی رخ زردمن ندانم چونی؟
نفس دوست
بادها رقص کنان رقص کنان می آیند//دشت ها در هیجا در هیجان می آیند
تا کجا باید با چشم به راهی سر کرد//عشقت آتش زده بر دفتر شعرم برگرد
جمعه ها بی توهمه ساکت و مبهم طی شد//روزهایم همه ماتم زده باغم طی شد
بیت بیت از تو سرودم همه ی دفتر را//خط به خط از تو نوشتم غزل دیگر را
شاعر از دست تو افتاد قلم بردارش//به کف هرچه تغزل ,به غزل بسپارش
شعر هروقت که بی چیز شدی یارتو بود//دست بسپاربه پرواز کبوتر وارش
سهم تو ازنفس دوست همین یک خط است//سهمت ازرویت تصویرتغزل بارش
واژه هایت همه موسیقی حسرت دارند//شعر تو پرده به پرده غزل دیدارش
(آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست//هرکجا هست خدایا به سلامت دارش)
تا سحرشاعربیدار تو را اندیشید//شعر هم رفت سر دایره ی تکرارش
تا کجا باید با چشم به راهی سرکرد//عشقت آتش زده بردفتر شعرم برگرد
سقای تا همیشه
دوباره تشنه ام این جمله ی برادر توست//دوباره قصه همان قصه ی مکرر توست
دوباره با لب خشکیده می روی سقا// در انتظار تودرخیمه ,باز,خواهر توست
خجالت از حرمش, می کُشد توراعباس// بگو بگو که اباالفضل آب آور توست
به تشنه کامی این دشت یا علی عباس// برو عزیز من این افتخار مادر توست
کلاس اول عشق است هفت سالگی ات// برو عزیز که این افتخار مادر توست
سریع می روی و می خوری زمین آخر// که کاسه ای وسط دست های لاغر توست
برو درست همان طور مثل کودکی ات// هنوز مشک به دستان تشنه پرور توست
مدینه بودم اما شنیده ام مادر // قدم خمیده ی خون گریه ی معطر توست
کنار علقمه افتاده بود یک دستت // کنار نخل ,خدا وای, دست دیگر توست
هلال ابرویت از چه شکسته مادر جان// آهای ماه قشنگم نگو که این سر توست
نگو که آن تن افتاده در کناره ی رود// تن شکافته از تیر و تیغ و خنجر توست
از اوج زین به زمین تو چگونه افتادی // چقدر تیر عزیزم به روی پیکر توست
کلاس آخر این عشق ,عشق آمده است// به روی زانوی خورشید,ماه نه,سر توست
فدات مادر تو,چشم باز کن عباس// نگاه کن یل ام البنین برادر توست
این شعر پیشکشی من به آقام ابالفضل (ع)
تولد
دلت گرفته چرا حال تو خراب شده ست ** عزیز چشم قشنگت چرا پر آب شده ست
مگرکه کودک من عیب و علتی دارد؟؟ ***** جواب داری , اما دلت کباب شده ست
مگر که کودک من...بغض تان شکست چرا؟ ** صدای هق هقت آقا مرا جواب شده ست
آهای دست عزیزی که اول عشقی ***** برای توست دلش غرق التهاب شده ست
آهای چشم قشنگی که تازه میخندی **** خودت بگو که چرا در من انقلاب شده ست
سکوت می شکند, پرده ها می افتد , وای** فضای خانه پر از بانگ آب ... آب شده ست
و مشک خونی عباس اولین چیزی ست ***** که در نگاه غریبانه ی تو قاب شده ست
عمود ,تیر ,عطش ,مشک ,خیمه ها ,عباس*** جواب گریه ی تو این همه کتاب شده ست
و مادری که چنین عاشقانه می خندد ***** از این جواب دل انگیز تو مجاب شده ست